۱۳۸۸ اردیبهشت ۸, سه‌شنبه

خود بزرگ بینی


داشتم به عکسای ماهواره ای ناسا از زمین نگاه می کردم. همه چیز خیلی ناچیز و کوچیک به نظر می رسید. یه توفان شن بزرگ مثل گرد و خاکی که پشت پای آدم بلند می شه وقتی توی یه جای خاکی راه میره. یا یه آتش سوزی وسیع مثل یک هیمه ی درحال خاموش شدن به نظر میاد. تازه این طوری که از ماهواه به نظر میرسه، هرچی فاصله بیشتر بشه چیزا کم اهمیت تر به نظر میان.

همین طور که این عکسا رو نگاه می کردم، از اینکه آدما چقدر فکر میکنن توی دنیای به این بزرگی مهم هستن خندم گرفت. تازه بقیه ی دنیا رو هم که در نظر نگیریم، روی همین زمین فکر میکنیم چقدر از بقیه ی موجودات زنده مهم تر هستیم. بدتر از اون بعضی از نژادها فکر میکنن از نژادهای دیگه برترن. یا اینکه در طول تاریخ و حتی الان، مردا فکر میکن از زنا سرتر هستن!

اگه خدایی هست که این دنیای به این عظمت (تازه اونقدرشو که ما ازش خبر داریم) رو آفریده، آیا براش مهمه که یه سری موجود به اسم بشر توی یه کره ی کوچولو به اسم زمین یک گوشه ی دنیا دارن چه غلطی میکنن؟